بایگانی مهر ۱۳۹۰ :: وارث

ومی ترسم
از این چشم های بازم که بینا تر از فعل بیناســــت
چه شهادت ها که نــــــــــمی دهند در
یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم الحساب
............................................
اینجا دنبال دست نوشته های من نباش
دنبال من نوشته های دستم باش

پیام های کوتاه
  • ۲۱ دی ۹۱ , ۱۳:۲۱
    ؟
  • ۱۳ دی ۹۱ , ۱۴:۱۷
    قبر
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۱/۱۰/۲۱
    ؟
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۸ اسفند ۹۲، ۲۲:۲۴ - علی مجیر
    احسنت
نویسندگان

وارث

...و وارث ارث می برد سقوط آزاد را...

۲۲ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است


دردت را فقط به کسی بگو که در مانش را داشته باشد

احمد باوی زاده
۲۲ مهر ۹۰ ، ۱۴:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۴ نظر
خواسته یا نا خواسته خونمان میریزد

حد اقل چاقویی بگیرو این شاه رگ را بزن به خاطر ریشه هایی که در حسرت یک قطره حیات مانده اند!!

هنر نیست ریختن خونی که ریخته خواهد شد.

ولی نکردنش بی هنری...



احمد باوی زاده
۲۱ مهر ۹۰ ، ۰۰:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر
از این دو حالت خارج نیست

یا تو وقت را می کشی

یا وقت تو را می کشد


احمد باوی زاده
۱۸ مهر ۹۰ ، ۲۰:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۸ نظر
معلم فیزیکم

در درس دادن جدیست

گفت عنوان سقوط آزاد

به در زد

به تخته زد

فریاد زد گوــــــــــوش کنید

سقوط آزاد یعنی

رهــــــــــــــــــا کردن

ضربه زدن نه

انرژی وارد کردن نه

رهـــــــــــــــــــــا کردن

وقتی سقوط آغاز می شود که استاد شاگردش را

رهـــــــــــــــــــــــا کند

والا در کنار تــــــــــــــــــــــــــــو بودن معنایی به جز((پرواز)) ندارد

احمد باوی زاده
۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر
انخاب کردیم پــــــــــــــرواز را...

از بالا همه چیز کوچک می شود

مشکلات

سختی ها

نگرانی ها

شهر های پردود،این خصوصیت پرواز است

                                           ...و بعد سقـــــــــــــــوط آزاد


احمد باوی زاده
۱۶ مهر ۹۰ ، ۰۰:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر
در بطن گناه هم میتوانی توبه کنی

با ترک آن

احمد باوی زاده
۱۵ مهر ۹۰ ، ۱۹:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰ نظر
دزد ها سراغ کسی می روند که خود نظارتی ندارد!

احمد باوی زاده
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
((آرمان)) را کار دارم
خدا به ما قوه ی خیال داد
آدم استاد خیال کردن است اصلا به جز آدم کسی نمی تواند خیال کند
تا اینجا مشکلی نیست الحدولله
در ها را می بندیم
یک قلیان چاق می کنیم و زغال لیموی کویتی
با تفنگ بادی گنجشک هایی که روی اعصابمان نوک می زنند سر می پرانیم
به مادر نوام می خورانیم تا نکند  میان احسن المخیلاتمان بپردو طلب نان کند
حالا همه چیز محیاست برای خیالی که در آخر می شود آرمان ما
وقتی یک خیالی که تراوشش نمعلوم از کدام نا کجا آبادیست به سرمان می رسد، نامش را می گذارم آرمان
جالب اینجاست وقتی به پله های پایین تر از آرمان  می رسیم جوابی نداریم
مثل فکر کردن و شیوه هایش،فکری که بدون آن آرمانی هم نیست
آرمانی که مولود فکر است
حقیقت اینجاست
که وقتی خیال های نا سالممان می شوند آرمان های زندگی
دیگر نقطه را هم نمی توانیم در سطر ها بگنجانیم،یعنی اینقدر دور که در حسرت یک تابلوی ...kmتا آرمان می مانیم
خیالی که سال ها با دود اگزز سرو کار داشته
خبالی که مصالحش را صرف ساخت وال استریت ها کرده ایم
مهال است تولید آرمان کند ،آن هم از نوع سالم...
همین...

احمد باوی زاده
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۱:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
کروات مثل قلاده برای گاو است...

قلاده برای گاو؟؟!!!؟

احمد باوی زاده
۱۳ مهر ۹۰ ، ۱۹:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر
وقتی نفست برای خدا شد برنده ای

احمد باوی زاده
۱۳ مهر ۹۰ ، ۱۵:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر