بایگانی دی ۱۳۹۱ :: وارث

ومی ترسم
از این چشم های بازم که بینا تر از فعل بیناســــت
چه شهادت ها که نــــــــــمی دهند در
یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم الحساب
............................................
اینجا دنبال دست نوشته های من نباش
دنبال من نوشته های دستم باش

پیام های کوتاه
  • ۲۱ دی ۹۱ , ۱۳:۲۱
    ؟
  • ۱۳ دی ۹۱ , ۱۴:۱۷
    قبر
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۱/۱۰/۲۱
    ؟
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۸ اسفند ۹۲، ۲۲:۲۴ - علی مجیر
    احسنت
نویسندگان

وارث

...و وارث ارث می برد سقوط آزاد را...

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است


چه عشقت را بگیرم چه قند خون ........هر دو منتهی به موت است

احمد باوی زاده
۳۰ دی ۹۱ ، ۰۰:۳۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

یک پاراگراف از زندگی من می شود دیوان زندگی تو!


احمد باوی زاده
۲۹ دی ۹۱ ، ۰۲:۴۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

نوآوری کرد به قیمت بیییییییب در زبان فارسی!

احمد باوی زاده
۲۸ دی ۹۱ ، ۰۱:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

این دو ماه سیاه پوشی ها تمرین بود برای اینکه سفید هم که می پوشی برای حسین باشد

احمد باوی زاده
۲۸ دی ۹۱ ، ۰۱:۰۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

مناجات کنیم با ملک الموت شاید روی خوشش را به ما نشان داد

احمد باوی زاده
۲۶ دی ۹۱ ، ۲۲:۲۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

تنها خانه ای که ماهواره ندارد اینروز ها خانه خداست!

این یعنی صاحب خانه ای را که ماهواره ندارد باید پرستید!

احمد باوی زاده
۲۶ دی ۹۱ ، ۰۰:۰۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳ نظر

هم انتظار داشت از دیگران هم انتظار داشت از دیگران که از او انتظاری نداشته باشند!

احمد باوی زاده
۲۴ دی ۹۱ ، ۱۷:۳۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۷ نظر

من که نبودم حبت در دلم بود یا رضا

احمد باوی زاده
۲۳ دی ۹۱ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر
شرب خمر کرده بود تا به فکر گناه نیوفتد!
احمد باوی زاده
۲۱ دی ۹۱ ، ۱۳:۲۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.

(سلام سهراب خدایت بیامرزد اگر در قایقت جایی هست مرا هم ببر اخر هیچ که نباشد تو بچه شمالی و ما اهل جنوب،ما اینجا درخت نداریم قایق هایمان کاغذیست،راستی سهراب اگر قایق هم داشتیم ابی نیست که بیندازم به اب!چی سهراب ؟من بچه بندرم؟نه سهراب اشتباه میکنی من بچه بندر بودم ،بندر ما اب ندارد!سهراب جان به جای این که دور شوی از این خاک غریب بیا و این گردو خاک غریبه ی شهر ما را دور کن,اخر ما بچه شمال نیستیم شهرمان را برای گردو خاک تعتطیل  نمی کنند،سهراب جان ای کاش شعرت را اصلاح میکردی،چون ما بیشه نداریم در فرهنگمان فکر کنم قصدت بود میشه،حرف اخر سهراب که اگر می ایی که قهرمان شهر مارا بیدار کنی نیا که قهرمان شهر ما نخوابیده خودش را به خواب زده)

احمد باوی زاده
۱۸ دی ۹۱ ، ۰۱:۰۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ نظر