ومی ترسم از این چشم های بازم که بینا تر از فعل بیناســــت چه شهادت ها که نــــــــــمی دهند در یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم الحساب ............................................ اینجا دنبال دست نوشته های من نباش دنبال من نوشته های دستم باش
سلام سلام چای را که دم کرد، چراغ ها را خاموش کرد و پنج شش دقیقه برای خودش روضه خواند؛ روضه اش که تمام شد، بلند شد و رفت دوتا چای ریخت و آورد؛ " آقا! خودتان گفتید هرجا روضه عمویم عباس خوانده شود، من آنجا حاضرم." ... یک صفحه قرآن بخوان فقط با تامل. ... باز هم ممنون از حضور بامحتواتون. در این ضیافت الهی عبدتواب را نیز دعایی بفرمائید. ومن الله التوفیق
سلام
چای را که دم کرد، چراغ ها را خاموش کرد و پنج شش دقیقه برای خودش روضه خواند؛ روضه اش که تمام شد، بلند شد و رفت دوتا چای ریخت و آورد؛ " آقا! خودتان گفتید هرجا روضه عمویم عباس خوانده شود، من آنجا حاضرم."
...
یک صفحه قرآن بخوان فقط با تامل.
...
باز هم ممنون از حضور بامحتواتون.
در این ضیافت الهی عبدتواب را نیز دعایی بفرمائید.
ومن الله التوفیق