میانمار :: وارث

وارث

...و وارث ارث می برد سقوط آزاد را...
يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۰۳ ب.ظ

میانمار

امروز که اسلام را میان مار می بیتم

 وبودای جعلی را متجاوزی به اسلام اصیل

کاری نمی توتنم بکنم جز دعا برای فرجشش

الهم عجل ولیک الفرج



احمد باوی زاده
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

ومی ترسم
از این چشم های بازم که بینا تر از فعل بیناســــت
چه شهادت ها که نــــــــــمی دهند در
یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم الحساب
............................................
اینجا دنبال دست نوشته های من نباش
دنبال من نوشته های دستم باش

پیام های کوتاه
  • ۲۱ دی ۹۱ , ۱۳:۲۱
    ؟
  • ۱۳ دی ۹۱ , ۱۴:۱۷
    قبر
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۱/۱۰/۲۱
    ؟
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۸ اسفند ۹۲، ۲۲:۲۴ - علی مجیر
    احسنت
نویسندگان

وارث

...و وارث ارث می برد سقوط آزاد را...

میانمار

يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۰۳ ب.ظ
امروز که اسلام را میان مار می بیتم

 وبودای جعلی را متجاوزی به اسلام اصیل

کاری نمی توتنم بکنم جز دعا برای فرجشش

الهم عجل ولیک الفرج

۹۱/۰۵/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد باوی زاده

نظرات (۳)

۰۴ مرداد ۹۱ ، ۰۴:۴۹ سفید کمرنگ
بهترین کار هم همینه
۰۵ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۰۸ شهید گمنام آینده
سلام علیکم اخوی
خدا آقامونو برسونه به حق و حرمت مادرش زهرا روحی له الفداه
یاعلی
وصیتـی زیبـا و مانـدگار از آلبـرت انیشتیـن

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ..
**********
خیلی وبتون جالبه.سیاسی با طعم حقیقت .نوشته هاتون زیباست
برای مسلمونای سوریه وشیعیان دربند سوریه ولبنان دعا کنیم.
پیروزی از آن مسلموناست.این وعده خداست/بدرود دوست عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی