ومی ترسم از این چشم های بازم که بینا تر از فعل بیناســــت چه شهادت ها که نــــــــــمی دهند در یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم الحساب ............................................ اینجا دنبال دست نوشته های من نباش دنبال من نوشته های دستم باش
دلم هوای تو کرده هوای آمدنت صدای پای تو آید صدای آمدنت بیا که خوانده برایم به کودکی مادر همیشه در دل شب قصه های آمدنت دگر ز روز و شب و ماه و سال بگذشته تمام عمر نشستم به پای آمدنت چقدر وعده وصل تو را به دل بدهم چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت نیامدی و دلم را شکستی ای مولا چه نذرها که نکردم برای آمدنت
...